[ در صفت مؤمن فرمود : ] شادمانى مؤمن در رخسار اوست و اندوه وى در دلش . سینه او هرچه فراختر است و نفس وى هرچه خوارتر . برترى جستن را خوش نمى‏دارد ، و شنواندن نیکى خود را به دیگران دشمن مى‏شمارد . اندوهش دراز است ، همتش فراز . خاموشى‏اش بسیار است ، اوقاتش گرفتار ، سپاسگزار است ، شکیبایى پیشه است ، فرو رفته در اندیشه است ، نیاز خود به کس نگوید ، خوى آرام دارد ، راه نرمى پوید . نفس او سخت‏تر از سنگ خارا در راه دیندارى و او خوارتر از بنده در فروتنى و بى آزارى . [نهج البلاغه]
عشق بارونی
اون روزا...
شنبه 89 شهریور 20 , ساعت 3:19 عصر  
سلام .حالتون خوبه؟؟؟من اصلا خوب نیستم.تعجب نکنید که نرفته بر گشتم.مسافرت کنسل شد تا 5شنبه ی هفته آینده نمیریم.زیاد دل خوشی ندارم . انگار دارم تموم میشم از همه چی. بازم تعجب میکنید توی پست قبلی کلی شاد بودم ولی حالا هیچی؟؟؟خیلی غمگینم خیلی زیاد.خوشحالم از اینکه فعلا نتونستم برم مسافرت چون واقعا نمیتونستم با این اوضاع برم.آره بابا من خودمم من مینگیلم. واستون تعریف میکنم . دیشب یه اتفاقی افتاد که یهویی اینجوری شدم.میگم وایسا:بدترین شب زندگیم دیشب بود شبی که بزرگترین عشقمو سلاخی کردم.آره خودم . با اون دستای کثیفم.وقتی بهش فک میکنم قلب درد میگیره.از دیشب تاحالا خیلی سخت تونستم خودمو از فکرش بیرون کنم اما بازم تا یادم می افته اشک تو چشام جمع میشه...   یاد گرفتم که نباید ضعیف باشم نباید گریه کنم اما خیلی سخته.من کسیو که مثله نفس کشیدن بهش احتیاج دارم از دست دادم.دیگه نفس کشیدنم واسم خیلی مشکله.بعد از اینکه نفس میکشم از خودم بدم میاد که چرا دارم بدونه اون هنوز زندگی میکنم. از این دنیای بدون اون خسته شدم.از خودم متنفر شدم...   کاش هیچوقت عاشقش نمیشدم. کاش دوباره برگرده و لجمو در بیاره...    وقتی اذیتم میکرد وقتی از دستش حرصم میگرفت واسم قشنگ ترین روزای زندگیم بود.لعنت به من.کاش دوباره بر میگشتو بهم میگفت مو قشنگ و باز کلی میخندیدم...

حالا چطوری میتونم بدونه کسی که تمام وجودمو گرفته زندگی کنم؟؟؟چطوری میتونم بدونه کسی که وقتی در کنارش بودم احساس میکردم از همه چی پرم زندگی کنم؟؟؟چطوری میتونم بدونه اون حتی نفس بکشم؟؟؟...

از عشق اون ر شدم خیلی پر اینقد که دیگه جا واسه ی یه ذره محبت دیگران توی قلبم نیست. نمی خوام از زندگی دل بکنم(جینگیل همیشه میگه زندگی خیلی زیباست حتی در بدترین شرایط)اما بز ادامه دادن هم واسم واسم سخته یعنی بدونه اون سخته.واقعا سخته...

اون از من گذشت و رد شد اما من همیشه به یاد اون زندگی میکنم وامیدوارم که برگرده پیشم. اگرم دیگه نیومد واسش بهترینهارو آرزو میکنم حتی در کنار دیگران...و تا همیشه عاشقش می مونم...

خدایا مواظبش باش...

خدا جونم خیلی دوست دارم بهم قدرت بده که دوریشو تحمل کنم

دوستای عزیز ببخشید که اینجوری بو د پستم معذرت میخوام

بای بای

 


نوشته شده توسط نیلوفر | نظرات دیگران [بدون نظر] 
درباره وبلاگ

عشق بارونی

نیلوفر
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 1 بازدید
بازدید دیروز: 5 بازدید
بازدید کل: 21081 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
آدم برفی . پرانتز . ترانه ی اردیبهشت . تقلب طبیعت . تنها . خاطره . دختر مهتاب . دیار آسمانی . عشق بارونی . فانوس مشکی . فراموشی . لالایی . لحظه ها . من و تو .
نوشته های پیشین

تنهایی
شهریور 89
لوگوی وبلاگ من

عشق بارونی
لینک دوستان من

فقط عشقو لانه ها وارید شوند.................منامن
متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی(rikhtegari.com)
عشق و چت
ESPERANCE
پاتوق
مریم جون !
غلط غولوت
عشقولانه
عاشقانه ها
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چطورا ییییییییییییییییییییییین
خوفییییییییییین؟
خسته شدم...
دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست
شوهر نمونه !!
[عناوین آرشیوشده]